جدول جو
جدول جو

معنی دب جوک - جستجوی لغت در جدول جو

دب جوک
(دِ)
نام یکی از تقسیمات سال در هند قدیم. (ماللهند بیرونی ص 187)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِهْ نُ وَ)
دهی است از دهستان کوهمره سرخی بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقعدر 60هزارگزی جنوب باختری شیراز. سکنه 335 تن. آب آن از چشمۀ ماسوم. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(بِ جَ / جُو)
فوگان. فقاع. فقع. نبیدجو. آخسمه. آخمسه. جعه. و قسم ستبر آن را بوزه گویند، ماءالشعیر. آبی که در آن جو مقشر جوشانیده باشند مداوا را
لغت نامه دهخدا
آبی که در حال جوشیدن است آب جوشان، آب گرم معدنی، آبی که در آن جوش یعنی بی کربنات سود و اسید طرطیر کنند و مانند گوارشی بیاشامند
فرهنگ لغت هوشیار
آبی که در آن جو پوست کنده جوشانیده باشند و مرکب ازآب وگاز کربنیک والکل وغیره میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب جو
تصویر آب جو
((~ِ جُ))
نوشابه الکلی ضعیف که از مالتوز و مخمر آب جو تهیه شود، ماءالشعیر، شراب جو، فوگان، فقاع
فرهنگ فارسی معین
ظرفی که در آن چای دم کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
چانه کج، صورت ناهنجار و ترسناک
فرهنگ گویش مازندرانی
سوت زدن به کمک کف دو دست و دهان
فرهنگ گویش مازندرانی
آبله گون، رنگ خرمایی گوسفند، زندگی
فرهنگ گویش مازندرانی
چماق، چوب دست
فرهنگ گویش مازندرانی
دیو کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی